دیروزآخرین امتحانمو دادم و راااحت شدم
امتحان ترجمه نواروفیلم بود با استاد عزیـــــــــــــــــــزم
احتمالا20میگیرم چون عالی نوشتم براش
ازترم اول تاالان که ترم چهارم هستم با این استاد بودم وخیلیم دوسش دارم
اونم منو خیلــــــــــــی دوست داره.چندبارم بهم گفته ولی ازنگاش و
رفتارشم میشه فهمیدحالانمیدونم بین ایـــــــــن همه دانشجو چرامنو
اینقد دوست داره؟خخخ کار دله دیگه
دیروز که سرجلسه بودم اومد تو کلاس قدم میزد و حواسش به من بود
این ترم برخلاف ترمای قبل استفاده از دیکشنریو مجازکرده بود
و از اصطلاحاتی که من بهش گفته بودم اینا سختن اصلن نیورده بود
یکی از بچه ها علتشو ازش پرسید.بش گفت استاد چی شده که روش
امتحانو عوض کردین؟یکم مکث کرد بعدباخنده گفت یه نفر همه قانونا و معادلاتمو
بهم زده..منظورش بامن بود.من سرم پایین بود.جرات نگاه کردن نداشتم
استادم غیرمستقیم حرفشو زد و رفت...
دوست داشتن حس خوبیه.محبت یکیو تو دلت داشته باشی انگارمثه شکوفه های
بهاری شادابی ولی باس مواظب باشی اسیرنشی و دلو نبازی... .
اینو برا استادنمیگم.علاقه منو استاد درحد همین استادی و شاگردیه.
هردو پخته وعاقلیم ولی... تو چشاش یه چیزایی هست که منو میترسونه...
بعدازامتحان داشتم میرفتم توحیاط صدام کرد گفت چطور دادی؟
گفتم20میگیرم..بازهمون نگاه..رفتم توحیاط پیش دوستام.استاد اومدکه بره
خونه منو دید باز برگشت اومد پیشم.من وسط چمنای خشک باغچه بودم
اونم انگارنه انگارکه استادمونه.اومدوسط باغچه پیشم...بازهمون نگاه...
یکم حرف زد با بچه ها ولی حواسش به من بود.بعدشم رفت...
من دوسش دارم.باهاش راحتم.بهم دلگرمی میده ولی میترسم
از خودش نه.از حسی که نمیخوام بوجود بیاد...
گاهی وقتا زندگی چقد پیچیده میشه.آدم میمونه باهزار تافکر و توهم!
[ بازدید : 205 ] [ امتیاز : 4 ] [ نظر شما :
]
ادامه مطلب